اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[پیمان] دوستی را نگه دار، گرچه دیگری آن را نگه ندارد . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----549805---
بازدید امروز: ----9-----
بازدید دیروز: ----16-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 88/3/15 ساعت 8:36 عصر

مولای من، ای سبزترین بهار هستی...!

بیا که دل آسمانیم سخت تنگ آمدن توست. بیا که آسمانیان غریب مانده اند.

بیا که بی تو زمین تنگ است و آسمان دلتنگ...!

ای کشتی نجات اگر تو نیایی آسمان دلمان گرفته خواهد بود و داغ عصرهای آدینه هر هفته

بر دلهایمان سنگینی خواهد گرد.

ای مهربان من اگر تو نیایی حیات بوی ماندن نخواهد داشت و زنده بودن بوی زندگی نخواهد داد.

ای مهربان ترین منجی موعود...! چاره مان فقط به دست توانای توست.

مولای من...! عاشقانه تو را دوست می دارم...! بیا که در انتظارت در هر لحظه شعر انتظار را

می سرایم :

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 88/3/1 ساعت 5:38 عصر

باز دلم هوای جمعه کرده است ...
هوای انتظار یار ،
باز پشت پنجره انتظار نشسته ام تا خورشید عدالت از پشت ابر غیبت ظهور کند و هزاران دیده مشتاق را به نور قامت رعنایش منوّر کند ...
باز به دور دست ها می نگرم تا صدای شیهه اسبِ آن تک سوار عشق به گوش رسد ....
دلم تنگ توست ای سوار انتظار !
دلم تنگ ارامش است
و آرامش یعنی آمدن رویای انسان های مشتاق و شیدا .
آرامش یعنی حضور .
باز دلم هوای جمعه کرده است .
جمعه حضور ...
و زمزمه همیشگی دلهای منتظرت
باز بر لبها جاری است ...
دل به داغ بی کسی دچار شد
نیامدی ...
چشم ماه و آفتاب تار شد
نیامدی ...
سنگهای سرزمین من در انتظار تو
زیر سم اسبها غبار شد
نیامدی ...
ای بلندتر زکاش و دورتر زکاشکی
روزهای رفته بیشمار شد
نیامدی ...
عمر انتظار ما حکایت ظهور تو
قصه بلند روزگار شد
نیامدی ...

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/12/9 ساعت 7:25 عصر

باز دلم هوای جمعه کرده است ...
هوای انتظار یار ،
باز پشت پنجره انتظار نشسته ام تا خورشید عدالت از پشت ابر غیبت ظهور کند و هزاران دیده مشتاق را به نور قامت رعنایش منوّر کند ...
باز به دور دست ها می نگرم تا صدای شیهه اسبِ آن تک سوار عشق به گوش رسد ....
دلم تنگ توست ای سوار انتظار !
دلم تنگ ارامش است
و آرامش یعنی آمدن رویای انسان های مشتاق و شیدا .
آرامش یعنی حضور .

باز دلم هوای جمعه کرده است .
جمعه حضور ...
و زمزمه همیشگی دلهای منتظرت
باز بر لبها جاری است ...
دل به داغ بی کسی دچار شد
نیامدی ...
چشم ماه و آفتاب تار شد
نیامدی ...

سنگهای سرزمین من در انتظار تو


زیر سم اسبها غبار شد
نیامدی ...

ای بلندتر زکاش و دورتر زکاشکی


روزهای رفته بیشمار شد
نیامدی ...


عمر انتظار ما حکایت ظهور تو


قصه بلند روزگار شد
نیامدی ...


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/10/27 ساعت 11:8 عصر

دلنوشته ای برای امام زمان عج

گفتند درباره ی تو عاشقانه ننویسیم حیف است، کم است،
برای تو آری ، اما برای من؟
عاشقانه هایم تنها برای توست،
برای تو کم است از تو سرودن، برای من اما همه چیز است.
ای تنها بهانه ی ماندن! ای تنها رابط میان ما و آسمان! نیامدی این جمعه هم پدر،
نیامدی صاحبم، امامم، آقای من، مولا ...
نیامدی...
آه ازین چشم های بی لیاقت
تو باشی و ما تو را نبینیم!؟
آه ازین دل بی لیاقت
تو غریب باشی و ما را غم نباشد!؟
آه ازین همه بی غیرتی
تو « هل من ناصر » بگویی و ما این همه کر!؟
چند جمعه مانده تا لایق شدنمان ارباب؟
برای بیداریمان دعا می خوانی دلشکسته ی من؟
چقدر از آسمان دورم
چقدر رنگ زمین گرفته دلم
چقدر غرق ظلمتم، چقدر دلتنگ نورم
از آسمان به زمین نیامدیم برای رنگ زمین گرفتن
اینجا قرار بود نقطه ی پروازم شود تا خدا،
اینجا قرار بود همانی شوم که او می پسندد.
خودش تو را به یادم اورد ، خودش تو را در دلم نشاند
دلم به دستت ای رابط میان زمین و آسمان، ای امام هدایت، ای مهدی
دلم به دستت......

جمعه روز سبز انتظار

جمعه یعنى یک غزل دلواپسى***جمعه یعنى گریه هاى بى کسى

جمعه یعنى روح سبز انتظار***جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراریهاى آب***جمعه یعنى انتظار آفتاب

جمعه یعنى ندبه اى در هجر دوست***جمعه خود ندبه گر دیدار اوست

جمعه یعنى لاله ها دلخون شوند***از غم او بیدها مجنون شوند

جمعه یعنى یک کویر بى قرار***از عطش سرخ و دلش در انتظار

انتظار قطره اى باران عشق***تا فرو شوید غم هجران عشق

جمعه یعنى بغض بى رنگ غزل***هق هق بارانى چنگ غزل

زخمه اى از جنس غم بر تار دل***تا فرو شوید غم هجران دل

جمعه یعنى روح سبز انتظار***جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراریهاى آب***جمعه یعنى انتظار آفتاب

لحظه لحظه بوى ظهور مى آید***عطر ناب گل حضور مى آید

سبز مردى از قبیله عشق***ساده و سبز و صبور مى آید


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/10/13 ساعت 6:42 عصر

         این الطالب بدم المقتول بکربلا؟

سلام

نامه ای بدستم رسید فقط نوشته بود برا همه این عکسها رو بفرستید
تا عالم بدونه در اینجا چه خبره !

مینویسم با آه اشک سوز یبن الحسن آقاجان بیا که طفلان هم رفتند!
بیا آقاجان که زور و ظلمت طغیان کرده

شهر در ظلمت و زور اسیر است
خانه ها درهم کوفته
کودکان در خون خود خفته
شهر خرابه ای بی چراغ
ناله ها سرد و سوز ناک
خیمه ها در چنگال حرامی ها
جای پای نحسی ها روی درها
مادر گریان ، با معجری خاکی و حیران
سیلی سرد آنان طمع گرم گلوله ها
مادرجان عدو اینجاست !
می بینی آقاجان اینجا هم کربلاست

هرجا کودکی از ترس دشمن بغض کرد ، اشک ریخت و ترسان و لرزان خوابید...

هرجا کودکی اینچنین خوابید ...!

آنجا کربلاست

جنایات درنواره غزه توسط رژیم غاصب صهیونیستی -holocast in gaza


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/9/29 ساعت 7:41 عصر

.... مولای من آقای لحظه های تنهایی و بی کسی ام ، اکنون که با قلبی آکنده از امید سوی تو می آیم امید ان دارم که سنگینی این کوله پر از غم و نامردی زمانه را از شانه های ناتوانم برداری.

مولای من آقای لحظه های تنهایی و بی کسیم این من ناتوان از رنج های روزگار سخت به تنگ آمده ام همدم و همرازی مهربانتر و بزرگتر از تو در این جهان فانی نمی یابم .....

آقای تمام لحظه های زندگیم من مسافر خستگی ناپذیر جاده هایی ام که انتهایش تو باشی این جاده های به تو رسیدن بی راهه می شوند اگر تو نباشی ..........

 اما غروب جمعه؛

همیشه غروب جمعه دلگیره ، همیشه!!!

دلت واسه تموم دوست داشتن هات تنگ می شه و می گیره......بغض می کنی اما متفاوت با بقیه روزها،این غم ماورائیِ.......جمعه ها   مخصوص امام زمانِ ............از اینکه یه جمعه ی دیگه هم گذشت و مهدی فاطمه نیامد،دلخوری.........

از اینکه یه هفته ی دیگه باید منتظر منتقم خون حسین باشی که با ذوالفقار علی پا به دنیای

ما بذاره و ممکنه تو نباشی ،دلتنگی........

اشکات تموم پهنای صورتت رو می پوشونه و هیچی جز دعای سمات آرومت نمی کنه......

بِسم الله الرَحمن ِالرَحیم که می گی و شروع که می کنی به خواندن خدا به تموم اسم های اعظمش،انگار نه دلتنگی،نه دلگیری.......فقط منتظری.......

منتظر آهنگ خوشِ صدای همونی که یه دنیا سراغ عدالتش رو می گیرند ......

و خوشحالی که منتظر یه حادثه ی پر از عشق و معرفتی،تصور اومدن یه منجی تموم غم هات رو از دلت پاک می کنه ...........

 

دوست خوب من،

اگه دلت توی غروب های جمعه شکست،اگه دلتنگ شدی ، اگه دعای سمات خوندی و یه حال خوب گرفتی،واسه امام زمانمون و تموم دوستداراش و تمومی دل شکسته های عالم دعا کن...... دعا کن که زودتر بیاد تا تموم بشه همه ی دلتنگی هامون و به سر بیات تموم غصه های کوچیک و بزرگمون........

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/9/22 ساعت 8:14 عصر

ای نگار باوفایم !

نگران آن جمعه ای هستم که دلم برای تو نگیرد !

و نگران صبح جمعه ای هستم که همه در مکّه حاضرند و من ازقافله جا مانده باشم .گل

مولای عزیزم ! امان از این لحظه ی غمناک غروب جمعه که طلوع غمهاست !

فدایت شوم ! جمعه ای دیگر به پایان رسید و تو جانا نیامدی !

امّا آنقدر جمعه ها را می شمریم و منتظریم تا فرا رسد آن جمعه ای که قرین با آمدن و ظهور توست !

تمام طول هفته را به جمعه چشم دوخته ایم  .......

امّا با حلول جمعه ، میترسم باز پرستوهای غم و اندوه ، پیام انتظار را بیاورند و هنوز وجود آلوده ی ما زمان آمدنت را مهیّا نکرده باشد !

و جمعه ها یکی پس از دیگری سپری شوند و غصّه و بغض انتظار آنقدر گلویمان را بفشارد و عمر بگذرد و جان از کالبد تن رها شود و لیاقت دیدن روی ماهت نصیب نشود !

آقا جونم ! عزیز زهرا ! خودت آقایی و سرور ، کمکمان کن تا آن شویم که خدا میخواهد و شما می پسندید !

اگر آلوده ایم ! اگر روسیاهیم ! ولی دل در گرو عشق تو مولا داریم و بیقرار و منتظر آن آدینه هستیم که مقارن با حضور سبز و فرمانروایی توست و دیگر کلمه ی " انتظار " معنا و مفهومی ندارد .

پس " اللّهمّ عجّل لولیک الفرج " را آنقدر با ذرّه ذرّه سلولهایمان زمزمه می کنیم تا پرده ی غیبت دریده شود و نور وجودت سراسر گیتی را نور افشان کند . انشا الله

  

........ خدای مهربانم ! دیگر تاب و توان غم انتظار را نداریم ، فرج آقامون رو نزدیک گردان تا ما همه ی بنده گانت ، در این جادّه تاریک زندگی دنیا تا رسیدن سرافرازانه به جوار رحمت و کرامتت ، همسفری مهربان داشته باشیم .

 http://i2.tinypic.com/73klzro.gif  http://i2.tinypic.com/73klzro.gif  http://i2.tinypic.com/73klzro.gif  http://i2.tinypic.com/73klzro.gif  http://i2.tinypic.com/73klzro.gif  http://i2.tinypic.com/73klzro.gif  http://i2.tinypic.com/73klzro.gif  http://i2.tinypic.com/73klzro.gif  http://i2.tinypic.com/73klzro.gif 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/8/24 ساعت 5:18 عصر

وقتی تو بیای، همه جا معطر میشه

وقتی تو بیای، سیاه میمیره و سپید به دنیا میاد

وقتی بیای، قلبها با سنگ خداحافظی میکنند و .. شیشه ای میشند.

آقا !

مگه نمی بینی چه غباری دنیا رو گرفته ؟

مگه نمی بینی دلها توی بیقراری و غم غرقه ؟

مگه نمی بینی چشمها خیلی وقته خیسه ؟

مگه نمیدونی چقدر دلتنگیم ؟

آقا !

قسم میدم تو رو

به حرمت مادرت زهرا

زودتر بیا !

گفتم که: " خدا مرا حیاتی بفرست طوفان زده ام راهِ نجاتی بفرست "

فرمود که: " با زمزمهء یا مهدی نذر گل نرگس، صلواتی بفرست "

« الهم صلی علی محمد و آل محمد »


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 87/8/16 ساعت 5:18 عصر

یا صاحب الزمان !

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست . شرمنده ایم... می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم ...

یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ، و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم . به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم . اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم . اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .

ای یوسف زهرا !

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ، روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین . به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطرب

ای عزیزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است . نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار ...از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .

یابن الحسن !

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ، سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند . اما ... ای آقا ! ای کریم ! ای سرور ! ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است . آن کالای اندک را هم نداریم . اما... نه ، کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم . دل شکسته داریم ... مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .

ناامیدیم و به امید آمده ایم. افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم . سفارش نامه ای هم داریم ... پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم ...

اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 87/8/9 ساعت 8:51 عصر

چشمانم بارانی ا ست دراین شبهای پاییزی و تنهایی با یادت تا ملکوت خداپرواز می کنم!
مددی کن ارباب که دلم گرفته........دعایمان کن!
که نه همین دعاهای شماست که ماراایمن می کنددرمقابل بدیهای این زمان...
یگانه محبوب! دیر زمانی است چشم های ما بی تاب و منتظر به افق های دور دست چشم دوخته اند تا تو از کرانه امید طلوع کنی، قفس تکرار روزهای هجران را بشکنی و اجازه دهی در آسمان وصالت پرنده شویم.
ای پاک و زلال! ببین برای دیدنت چقدر مشتاق و بی قراریم. تو به کوچکی و حقارت ما منگر. ای دریای عظیم، بیا و به قلبمان عزیمت کن. ای خورشید بی کرانه ازلی، دستان پر معنا و چشمان پر نیازمان را ببین و بر سجاده ای که نمازش عشق است، طلوع کن.
مولاجان، بگذار در بزم حضور به تماشایت بنشینیم و چشمان بی نور ما به سرمه خاک پایت روشن شود. ای عزیز زهرا، بیا که از کودکی بر پنجره فولادی عشق گره زده ایم تا تو از ره بیایی و عقده و گره دلمان را به دیدارت بگشایی.
در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم
شب هجران تو آخر نشود رُخ ننمایی در همه دهر تو درنازی و ما گرد نیازیم

اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4   5      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else